صادق – خونه ي بي سقف
شَب نور کوچه ساکت مَن قُفل روی پازل
تا بوده که بوده. بوده یه تیكه اش کم
زندگی که گود گوده یکیش کمتر
من امتحانا پس دادم که اعتمادا هست با من بهم اشتباها درس دادن
که اتفاقو هضم کنم
یاد گرفتم خوب باشم تو بدترین شرایط
بام گرفته خو خدا تو سخت ترین دقایق
شهره زیر پامون قدم میزنیم آروم این لحظههاست که بم میگن
نمیشی قصب قانون
فرق روز و شب لای دست و پای آدماست قلبتونو شب گرفت و
نورو دادم با لبام
چرخ چرخش روزگارو چرخوندیم به سمت ما
چم و خم روز مارو پرت کنیم به سمت ماه
مریخی نباش وقتی رو زمینم نیست.safe حس خاص پرواز تو
آسمونا نیست حیف
میگذرن این روزا اگرچه خوب و بد داشت تا بپرن از رو بام از کاشته میشه برداشت
خلاصه هر روز با یه چیز ور میری
دوباره مسموم با یه نخ تمثیلی
آدما هر کدوم یه گوشه ای میپیچن
مزرعه ان اما پر دونه ی بی ریشه ان گل ها یکی یکی جوونه میدن
بعد این همه تاریکی روشنیه بی شک
13 .. 92
لانتــان
ستاره من ستاره هارو با تو میشمرم
من ماه صحنه ام
چون عمر نورو میدونم دل نبند به بردات
پشت پاته گودال
خیلی خوبا رد میشن تو فصل تلخ خرداد
من خلاف نشدم ولی خلاف کردم
من حلال که بودم
ولی حلال کردم
داداشی کاش دنیا قد فکر تو بود
با ماشین دور دورا
و خنده های دروغ
خلاف یه نخ دو نخ با سر سیاه بلوغ
یه عشق گم شده
تو شهر بوق و شلوغ
ای کاشو کاشتن اما هیچوقت در نیومد
سگارو کشتن
هیچ صدایی در نیومد
لبارو بستن چشارو دوختن
ستاره سوختن
باز صدایی در نیومد