ياس – بم
آ...آ...آ... شب جمعه هوا سرد
توی خونه کاهگلی همه جمع
زن و مرد و بچه و پیر و جوون
تشکارو بغل هم مامان چیده بود
برو بچه های مدرسه ای شاد شاد
که دیگه فردارو بیدار نمیشن ز خواب
بابا بزرگ بچه ها داشت فکر میکرد
تسبیح توی دستش ذکر میکرد
یه جوون اومده بود واسه مرخصی
یکی توی تولد بود یکی توی عروسی
بچه طفل شیر خوره تو بغل مامانش
با این حس امنیت که لولو نیاد سراغش
بابای کوچولوها چششو باز کرد
پسر بچه هاشو بوسیدو ناز کرد
ولی میشد یه چیزی رو تو چشاشون درک کرد
که امشب با بقیه شبا فرق میکرد
یه دفعه همه چی به هم ریخت
زمین خدا با اون عظمتش لرزید
آسمون داشت روی سر بم میچرخید
دیوارای خونه ها داشت از هم دیگه میترکید
از در و دیوارای خونه ها داشت خون میچکید
خونه های بی استخون نشست کرد خوابید
صدای جیغ و داد آه و ناله رو میشد شنید
میشد ترس رو تو چشای تک تکشون واقعا دید
هر کی این صحنه هارو از نزدیک دید مخش پکید
که چندتا بنده ی خدا زیر آوار شدن شهید
هیشکی نمیخواست بمیره چون همه بودن امیدوار
یکی هنوز بود بدهکار یکی دیگه هم گناهکار
روی معشیت خدا هیچ وقت نمیشه دست برد
اونی که باید زنده بود اون که باید میرفت میمرد
دخترک کوچولو گفت مامان میترسم
بدو دستتو بیا بگیر تو دستم
دوییدن با هم سریع رفتن توی حیاط
ولی اجل دیگه به اونا فرصت نداد
پسر بچه های معصوم توی خواب
کل خونه روی سر اونا شد خراب
ولی بابا از اون جون سالم به در برد
پسر بچه هاشو از زیر خاک بیرون آورد
اون با دست خودش اونارو دفن کرد
از خداوند بزرگ طلب عفو کرد
که ای کاش که منم باشون میمردم
نه اینکه عاقبت من دفنشون میکردم
ولی حالا دیگه دیر شده بابای من
دیگه از این به بعد نمیشنوی صدای من
همش استرس صداهای تپش قلب
صدای فریادو باز و بسته شدن در
یکی میدوید به شرق یکی میدوید به غرب
همه پا برهنه توی این هوای سرد
یکی توی همین ماجرای پر از درد
جون به جون آفرین تسلیم کرد
همین یکی یکی یک و دو و سه و چهار
حالا شمارشون رسید به پنجاه هزار
شهر بم با اون همه نعمات
ارگ بم اون مزرعه مرکبات
همه آدمای پر شور و با نشاط
همه با هم دیگه رفتن زیر خاک
هههه ...... ههههه یییییی.... هههه هاه .......هااهااه......هاهاووووووووووهااااااااا
بیا خودتو آماده کن واسه ی جهاد
دست بم رو بگیر واسه اتحاد
اگه پول نمیتونی بدی دلداری بده
مردم مملکتمونو یاری بده
دستامون میره سمت آسمون
که دیگه زلزله نیاد توی کشورمون ... ایروون